تمام ناتمام من با تو تمام میشود

زیباترین حرفت را بگو / چرا که ترانه ما / ترانه بیهودگی نیست / چرا که عشق ، حرفی بیهوده نیست ( احمد شاملو )

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

زیباترین حرفت را بگو / چرا که ترانه ما / ترانه بیهودگی نیست / چرا که عشق ، حرفی بیهوده نیست ( احمد شاملو )

عشق ، جاودانی است ...

       

 

در شبی تاریک

که صدایی با صدایی در نمی آمیخت

و کسی کس را نمی دید از ره نزدیک ،

یک نفر از صخره های کوه بالا رفت

و به ناخن های خون آلود

روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچکس دیگر .

شسته باران ، رنگ خونی را که از زخم تنش جوشید و روی صخره ها خشکید .

از میان برده است طوفان ، نقشهایی را

که بجا ماند از کف پایش .

گر نشان از هر که پرسی باز

بر نخواهد آمد آوایش .

 

آن شب ،

هیچکس از ره نمی آمد

تا خبر آرد از آن رنگی که در کار شکفتن بود .

کوه : سنگین ، سرگران ، خونسرد .

باد می آمد ، ولی خاموش .

ابر پر می زد ، ولی آرام .

لیک آن لحظه که ناخن های دست آشنای راز

رفت تا بر تخته سنگی کار کندن را کند آغاز ،

رعد غرید ،

کوه را لرزاند .

برق روشن کرد سنگی را که حک شد روی آن در لحظه ای کوتاه ،

پیکر نقشی که باید جاودان می ماند .

 

امشب ،

باد و باران هر دو می کوبند :

باد خواهد برکند از جای ، سنگی را

و باران هم

خواهد از آن سنگ ، نقشی را فرو شوید .

هر دو می کوشند .

می خروشند .

لیک ، سنگ بی محابا در ستیغ کوه ،

مانده برجا استوار ، انگار با زنجیر پولادین .

سالها ، آن را نفرسوده است .

کوشش هر چیز ، بیهوده است .

کوه اگر بر خویشتن پیچد ،

سنگ برجا ، همچنان خونسرد می ماند

و نمی فرساید آن نقشی که رویش کند در یک فرصت باریک ،

یک نفر کز صخره های کوه بالا رفت

در شبی تاریک .  

                             (‌ سهراب سپهری )‌

نظرات 1 + ارسال نظر
عابر یکشنبه 26 آذر 1385 ساعت 09:06 ب.ظ

تا فرهادش چقدر کوه کن باشه و شیرینش چقدر شایسته؟ میزان جاودانگی عشق رو میگم.
جریان چیه؟ انگار پکرید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد