هیچوقت روزای اولی که احساس کردم تو دلم طوفان شده یادم نمیره . بیان حسش ممکن نیست . یه حس قشنگ . حس جوونه زدن و شکوفه دادن . یه شور و شوق عجیب . به قول سهراب ، پاسبانها هم به چشم من شاعر میومدن !
اما ذهنم پر بود از امیدها و تردید ها ... اما و اگر ها ... خیلی سخت بود .
تا اینکه یه روز قشنگ سرد و زمستونی دل رو زدم به دریا و گفتم ...
نمی دونستیم چیکار باید می کردیم . فقط سپردیم به دست خدا . هر چی اون صلاح بدونه . و سپردیم به خدا...
خدا یه مدتی ما رو امتحان کرد .
سخت ترین امتحان عمرمونو دادیم .
و دید که راست میگیم . حرفمون با دلمون یکی بود . احساسمون از ته دل بود .
ناب ناب . طیب و طاهر ...
و خدا رو شکر از امتحانش رو سفید اومدیم بیرون .
هم من
هم او
ایمان داریم که اگه این سختیها و موانع نبود ، الان این حس خوب وجود نداشت .
حالا دیگه جای همه ی گذشته ها، یه یاد سبز کاشتیم و تا ابد سبز نگهش میداریم .
حالا، هر دو، عهد بسته ایم سبزی اش را یک عمر شاکر باشیم.
این دوماه به حرمت و برکت بزرگترین آموزگار عشق زندگی مشق می کنیم تا باشد که از امتحاناتش سربلند بیرون بیاییم.
بهار که شد، به خواست خدا، شروع سفرمان را جشن خواهیم گرفت.
کاش به خوبی خودتان، دعای مهربانی هایتان را بدرقهی زندگیمان کنید تا از آن ره توشه سازیم. مسیر پرفراز و نشیبی است، می دانیم! ولیکن به لطف و رحمت الهی مشتاقانه امیدواریم.
مبارک باشه انشاالله. زیر سایه مرتضی علی.
تبریک میگم. ان شاءالله این حس قشنگ رو همیشه سبز نگه دارید.
این تصمیم که یه عابر! همسفر بشه٬ یه ذره زیاد سخت بود و فقط میشه گفت به لطف خدا این اتفاق افتاد.
راستی این دوست قدیمی عزیز رو که میشناسید؟ اگه یاد شیرینی فروشی بیفتید و وجه اشتراک رشته تحصیلی٬ حتما می شناسید.
خوب همسفری داریدا!!
عرض ادب و احترام . از لطف همه ممنونم . بله بجا آوردم این دوست خوبمون رو . ایشاالله همیشه خوب و سلامت باشید .
از صمیم قلب تبریک میگویم. از صمیم صمیم قلب. معلوم است خدا شما را خیلی دوست دارد...
تبریک!
نه خیر...نه خودتون مینویسین نه دیگه میذارین خانم بنویسن. (یا برعکس). آخه این انصافه؟
سلام مهندس! بی خبریم مدتی ! خلاصه که رسمش نیست!