سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است ، نوروز یک جشن ملی است ، جشن ملی را همه می شناسند نوروز هر ساله بر پا می شود و هر ساله از آن سخن می رود ، بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید .
پس به تکرار نیازی نیست ؟ چرا هست .
مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید ؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید .
در علم ادب تکرار ملال آور است و بیهوده .
" عقل " تکرار را نمی پسندد ، اما " احساس " تکرار را دوست دارد .
طبیعت تکرار را دوست دارد .
جامعه به تکرار نیازمند است .
طبیعت را از تکرار ساخته اند .
جامعه با تکرار نیرومند می شود .
احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن طبیعت ، احساس و جامعه هر سه دست اندر کارند .
نوروز روز شادمانی زمین ، آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها و سرشار از هیجان هر آغاز است .
نوروز تجدید خاطره ای بزرگ است : خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت ، هر سال این فرزندان فراموشکار که سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود ، مادر خویش را از یاد می برند ، با یاد آوریهای وسوسه انگیز نوروز ، به دامن وی باز می گردند و با او این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرند .
تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدینگونه است که نوروز ، برخلاف سنت ها که پیر می شوند و فرسوده و گاه بیهوده ، رو به توانائی می رود و در هر حال آینده ای جوانتر و درخشانتر دارد .
یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ای است دارایی ما آن هم شب عید تقدیم تو باد