-
نوروز و تکرار...
شنبه 25 اسفند 1386 17:15
سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است ، نوروز یک جشن ملی است ، جشن ملی را همه می شناسند نوروز هر ساله بر پا می شود و هر ساله از آن سخن می رود ، بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید . پس به تکرار نیازی نیست ؟ چرا هست . مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید ؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید . در علم ادب تکرار ملال آور است و بیهوده ....
-
به مناسبت شب Thanks Giving
پنجشنبه 24 آبان 1386 17:13
تو را نگاه می کنم که خفته ای کنار من پس از تمام اضطراب عذاب و انتظار من تو را نگاه می کنم که دیدنی ترین تویی و از تو حرف می زنم که گفتنی ترین تویی من از تو حرف می زنم شب عاشقانه می شود تو را ادامه می دهم همین ترانه می شود کاش به شهر خوب تو مرا همیشه راه بود راه به تو رسیدنم همین پل نگاه بود مرا ببر به خواب خود که خسته...
-
یک آغاز سبز ...
جمعه 6 بهمن 1385 14:11
هیچوقت روزای اولی که احساس کردم تو دلم طوفان شده یادم نمیره . بیان حسش ممکن نیست . یه حس قشنگ . حس جوونه زدن و شکوفه دادن . یه شور و شوق عجیب . به قول سهراب ، پاسبانها هم به چشم من شاعر میومدن ! اما ذهنم پر بود از امیدها و تردید ها ... اما و اگر ها ... خیلی سخت بود . تا اینکه یه روز قشنگ سرد و زمستونی دل رو زدم به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 دی 1385 23:25
-
عشق ، جاودانی است ...
یکشنبه 26 آذر 1385 12:28
در شبی تاریک که صدایی با صدایی در نمی آمیخت و کسی کس را نمی دید از ره نزدیک ، یک نفر از صخره های کوه بالا رفت و به ناخن های خون آلود روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچکس دیگر . شسته باران ، رنگ خونی را که از زخم تنش جوشید و روی صخره ها خشکید . از میان برده است طوفان ، نقشهایی را که بجا ماند از کف پایش . گر نشان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذر 1385 19:52
یکساله شدم ... چه شتابی دارن این ثانیه ها . انگاری میخوان زودتر بیان و برن . فقط یه حس مسئولیت یا یه حس ادای دین اونا رو مجبور میکنه به این اومدن . وگرنه رنج این طی طریق رو هم به خودشون نمی دادن . لحظه ها چه زود دیر میشن و به قول استاد مشایخی : ما همیشه دیر می رسیم ...
-
یادی از شاملو
شنبه 13 آبان 1385 01:14
در هجدهم آذرماه 1304 به دنیا آمد، از نوجوانی به هنر پرداخت. زود و به رسم آن دوران، جذب حزب توده شد، اما خیلی زود، از حزب و حزب بازیهای مرسوم آن زمانه کنار کشید. لابد به این دلیل که دریافت حزب توده هم، برای اربابان خارجی ـ گیرم اربابان مدعی دیکتاتوری پرولتاریا ـ خوشرقصی میکند. لابد دریافت، این مردم، اصولاً ذهن...
-
زهی عشق
سهشنبه 2 آبان 1385 12:29
زهی عشق ، زهی عشق ، که ماراست خدایا چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا چه گرمیم ، چه گرمیم ، از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا فرو ریخت ، فرو ریخت ، شهنشاه سواران زهی گرد ، زهی گرد ، که برخاست خدایا فتادیم ، فتادیم ، بدان سان که نخیزیم ندانیم ، ندانیم ، چه غوغاست خدایا نه دامیست ، نه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهر 1385 01:31
هر روز هزاران نفر تو خیابون می بینیم و از کنار هم رد میشیم . هزاران مشکل و گرفتاری می بینیم و انگار هیچی ندیدیم . روزنامه ها مشحون اند از حوادث و وقایع . ولی بازم انگاری هیچ اتفاقی نیافتاده . آب تو دلمون تکان نمیخوره . بی تفاوت به اینکه آخه بابا : ماها مثلا همه با هم فامیلیما ! همه از نسل آدم و حواییم .... اما انگاری...
-
پاییز قشنگ ...
یکشنبه 9 مهر 1385 10:01
کاج های زیادی بلند زاغ های زیادی سیاه آسمان به اندازه آبی . سنگچین ها ، تماشا ، تجرد . کوچه باغ ، فرا رفته تا هیچ . ناودان مزین به گنجشک . آفتاب صریح . خاک خوشنود . چشم تا کار می کرد هوش پاییز بود . ای عجیب قشنگ ! با نگاهی پر از لفظ مرطوب مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ ، چشمهایی شبیه حیای مشبک ، پلکهای مردد مثل...
-
عروسی احمد عباسپور
پنجشنبه 30 شهریور 1385 23:15
خب . بالاخره و به سلامتی و میمنت ، احمد آقای ما هم مزدوج شد ! اکثر بچه های دانشگاه ، یا حداقل اونایی که از دور و نزدیک دستی بر آتش انجمن داشتن ، احمد عباسپور رو بعنوان مسئول گروه بازدیدهای انجمن صنایع تهران جنوب (یا همون تی جی سیتی خودمون! ) می شناسن . به جرات می تونم بگم یکی از باحال ترین و با مرام ترین و صاف و ساده...
-
از کافه نادری تا ...
جمعه 24 شهریور 1385 21:53
تصور کنید توی دهه 30 هستیم کافه نادری . معروفترین و گرون قیمت ترین کافه تهران واقع در خیابان نادری . بالای کافه، هتل معروف نادری قرار داشت . با اون شکل و شمایل خاص خودش . با سی چهل تا میز که هر بعد از ظهرها پذیرای دهها نفره که از سر کار روزانه برگشتن و هر کدوم مشغول یه کاری هستن . یه خواننده ناشناس با کت راه راه یقه...
-
نیمه شعبان مبارک
پنجشنبه 16 شهریور 1385 18:04
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم ، چه دهم شرح فراق که درین دامگه حادثه چون افتادم من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد درین دیر خراب آبادم سایه ی طوبی و دلجوئی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم ، حرف دگر یاد نداد...
-
باز هم مصیبت ...
پنجشنبه 9 شهریور 1385 17:01
پسرک کوچولوی خانواده ، دیگه حالا چهار سالش شده و محفل خونه رو با شیرین زبونی های خودش گرم میکنه . سرگرمی مامان توی خونه ، یاد دادن اعداد و بعضی حروف الفبا به اونه . کنار اینا هم از الان سعی میکنه تا پسرک رو با خوندن و حفظ آیات قرآن آشنا کنه . بابا وقتی خسته و کوفته از سر کار بر می گرده ، شروع می کنه به کشتی گرفتن و...
-
Desert Rose
جمعه 3 شهریور 1385 10:58
I dream of rain I dream of gardens in the desert sand I wake in pain I dream of love as time runs through my hand I dream of fire Those dreams are tied to a horse that will never tire And in the flames Her shadows play in the shape of a man's desire This desert rose Each of her veils, a secret promise This desert...
-
عرض تسلیت
شنبه 28 مرداد 1385 00:12
والذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون بدینوسیله درگذشت پدر محترم دوست گرانقدر سرکار خانم پارساپور را به ایشان و خانواده محترمشان تسلیت گفته و از خداوند بزرگ برای این عزیز معزز ، آرزوی علو درجات را خواستارم .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مرداد 1385 22:52
مطلع شدم که مادر محترم خانم مریم موسوی مدتی است که بعلت بیماری که متاسفانه نوعی سرطان پیشرفته هم هست در بیمارستانی واقع در دارآباد بستری شدن . بعد از ظهری که با ایشون صحبت می کردم ، از همه ی عزیزان التماس دعا داشتن . از همه ی دوستان و عزیزان خواهشمندم تا با تماس با ایشون موجبات دلگرمی خاطر این دوست عزیز و گرامی رو...
-
تفالی به دیوان حافظ
چهارشنبه 18 مرداد 1385 18:32
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان ، نقش خرابی دارد در خرابات ، بگوئید که هشیار کجاست آنکس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست ، بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجائیم و ملامتگر بیکار...
-
گزارش
سهشنبه 10 مرداد 1385 19:13
خدایا ! پر از کینه شد سینه ام . چو شب رنگ درد و دریغا گرفت ، دل پاکروتر ز آئینه ام . دلم دیگر آن شعله ی شاد نیست . همه خشم و خونست و درد و دریغ . سرائی در این شهرک آباد نیست . خدایا ! زمین سرد و بی نور شد . بی آزرم شد ، عشق از او دور شد . کهن گور شد ، مسخ شد ، کور شد . مگر پشت این پرده ی آبگون ، تو ننشسته ای بر سریر...
-
قاصدک
جمعه 30 تیر 1385 17:05
قاصدک ! هان چه خبر آوردی ؟ از کجا ، وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ، اما گردِ بام و در ِ من بی ثمر می گردی . انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیٌار و دیاری – باری ، برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس ، برو آنجا که تو را منتظرند . قاصدک ! در دل من همه کورند و کرند . دست بردار از این در وطن ِ خویش غریب . قاصد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیر 1385 20:04
( به آیدا ) - از نوشته های احمد شاملو به همسرش آیدا سرکسیان : لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان درآید. و گونه هایت با دو شیار مّورب که غرور ترا هدایت می کنند و سرنوشت مرا که شب را تحمل کرده ام بی آن که به انتظار صبح مسلح بوده...
-
...
جمعه 16 تیر 1385 12:51
شاگردی از استادش پرسید: "عشق چیست ؟ " استاد در جواب گفت: "به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار ، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!" شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید:"چه آوردی؟ " و شاگرد با حسرت جواب داد : " هیچ! هر چه جلو...
-
شازده کوچولو ...
جمعه 9 تیر 1385 12:03
بچه که بودم کارتون خیلی دوست داشتم . تقریبا همه ی اونها رو نگاه می کردم ( آدم بیکار ؟! ) . بذار ببینم یادم میاد اسماشونو ؟! بل و سباستین - حنا دختری در مزرعه – پسر شجاع - نیک و نیکو - با خانمان ( پرین و مادرش و اون خرشون پاریکال ) – مهاجران ( لوسی می و آقای پتی ول ) – سرندی پیتی – باربا پاپا عوض میشه – الفی - واتو...
-
چه زود گذشت . . .
جمعه 26 خرداد 1385 18:31
داشتم تقویمم رو ورق میزدم که صفحه دوم تیر به چشمم خورد . تو این صفحه فقط دو کلمه نوشته ام : ( رفتم خدمت ) . اما پشت همین دو کلمه یه دنیا حرف تلنبار شده . چه زود گذشت . دوم تیرماه 84 رفتم خدمت . با یه دنیا امید و دلواپسی. تمام انرژی و انگیزه من تو اون مدت همون روزنه های روشن زندگیم بود . توی اوج لحظات خستگی جسمی که توی...
-
جشن سده
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1385 20:36
دوباره سلام خب دوباره چهارشنبه رسید و ایندفعه نوبت جشن سده است . پس بدون مقدمه و موخره و بی معطلی میرم سر اصل مطلب . برو بریم : جشن سده جشن پیدایش آتشه و قدمت اون به پایه جشنهای نوروز و مهرگان هم میرسه . از نظر نجومی ̜̜ اجداد ما در روزگاران کهن سال را به دو نیمه یا فصل تقسیم می کردند . تابستان که هفت ماه بود ̜ در...
-
جشن مهرگان
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1385 16:02
ســــــــــــــلام حالتون چطوره ؟ سال نو با یکماه و اندی تاخیر مبارک! صدسال به این سالها . امیدوارم که همیشه تناتون سالم ، دلهاتون خندون ، لبهاتون پر از Honey و جیبهاتون پر از Money باشه ! آخیش ..... دلم واسه ی وبلاگم تنگ شده بود .حالا اگه خدا بخواد واسه تون از سفرم تعریف میکنم . اجالتاً فقط همینو بگم که واقعاً هیچ...
-
زندگی
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1385 13:57
دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است . تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد و آشفته و عصبانی . نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد . داد زد و بد بیراه گفت ، خدا سکوت کرد . آسمان و زمین را بهم ریخت ، خدا سکوت کرد . جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، خدا...
-
نوروز در فرهنگ باستانی ما
شنبه 13 اسفند 1384 22:04
سلام . راستش قرار بود از زندگی جرج بوش بنویسم . اما اون باشه برای بعد . ایندفعه میخوام از نوروز بنویسم . در واقع میخوام از الان ، هوای وبلاگم رو بهاری کنم و به قول برو و بچس ، میخوام یه حالی به این صفحه داده باشم . از این به بعدم میخوام یه جور دیگه بنویسم . آخه میدونید ، من معتقدم وبلاگ جایی واسه ی طرح مشکلات و غمها و...
-
زندگی لورا بوش
دوشنبه 8 اسفند 1384 22:14
سلام توی مطلب قبلی از آقای بوش نوشتم . راستش من شخصا ایشون رو خیلی دوستش دارم . به قول یکی از رفقامون ( حالا نمیگم به قول علی غیاث ! ) ، بوش یه جورایی Big Brother ماست . هر کسی هم خوشش نمیاد خب نیاد . ولی واقعیت همینه که گفتم . اونم مثل هر انسان دیگه ای اشتباه می کنه و خلاصه اینکه جایز الخطاست . اما این دلیل نمیشه...
-
رئیس جمهور صلح !!
جمعه 5 اسفند 1384 07:15
20 مارس 2003 آغاز جنگ امریکا علیه عراق: پرزیدنت بوش با ظاهر شدن بر صحنه ی تلویزیون ، طی یک سخنرانی که قسمتهایی از اون رو نوشته ام ، رسماً آغاز حمله ی نظامی به عراق رو اعلام کرد : To all of the men and women of the United States armed forces now in the Middle East , the peace of a troubled world and the hopes of an...