دوباره سلام
خب دوباره چهارشنبه رسید و ایندفعه نوبت جشن سده است . پس بدون مقدمه و موخره و بی معطلی میرم سر اصل مطلب . برو بریم :
جشن سده جشن پیدایش آتشه و قدمت اون به پایه جشنهای نوروز و مهرگان هم میرسه . از نظر نجومی ̜̜ اجداد ما در روزگاران کهن سال را به دو نیمه یا فصل تقسیم می کردند . تابستان که هفت ماه بود ̜ در اولین روز فروردین شروع و در آخرین روز مهرماه تمام میشد . زمستان هم از اول آبان شروع میشد و تا آخر اسفند طول می کشید . با این اوصاف ̜ زمان جشن سده مقارنه با صدمین روز از آغاز زمستان و یا بعبارتی صد روز و شب ( 50 روز و 50 شب ) به اول تابستان .
از نظر تاریخی نسبت این جشن به هوشنگ شاه داده شده . در شاهنامه اومده که روزی هوشنگ شاه با همراهانش در کوهی میرفتن که ناگهان ماری دراز و تیره رنگ جلوی راهشون سبز میشه و هوشنگ شاه سنگی رو برمیداره و به سمت مار نگون بخت پرتاب میکنه . گویا اون سنگ به سنگ دیگه ای برخورد میکنه و چون هر دو از جنس چخماخ بودن ̜ جرقه ای بوجود میاد و به بوته های خشک اطراف میگیره و مار رو فراری میده . شاه از این رویداد شادمان میشه و خداوند رو نیایش میکنه که راز آتش رو به اون آشکار کرده . و از همان روز آتش رو قبله قرار داد و آن روز رو جشن اعلام کرد و این سنت تا امروز برجاست . به قول فردوسی :
برآمد به سنگ گران سنگ خرد هم آن و هم این سنگ گردید خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهاندار پیش جهان آفرین نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد همین آتش آنگاه قبله نهاد
یکی جشن کرد آن شب و باده خرد ( سده ) نام آن جشن فرخنده کرد
جشن سده به یاد آورنده ی اهمیت نور و آتش و انرژی است . قبله ای که در همه جا هست . هرجا نور هست ̜خدا آنجا هست . فروغ خورشید و ماه و آتش و چراغ و همچنین روشنی درونی دل و جان ̜ همه نشان از فروغ اهورامزدا هستند . همچنین بهشت در اوستا به نام روشنایی بی پایان خوانده شده .
گفته میشه که مردآویج زیاری به سال 323 هجری این جشن رو در اصفهان با شکوه خاصی برگزار میکرده . همچنین در زمان غزنویان بود که این جشن دوباره رونق گرفت و عنصری شاعر نامدار ایران در یکی از جشنهای سده در برابر سلطان محمود غزنوی قصیده ای درباره سده خواند که اولش اینجوریه :
سده جشن ملوک نامدار است زافریدون و از جم یادگار است
در ایران باستان و در میان زرتشتیان ایران این جشن نزدیک غروب آفتاب ̜با افروختن آتش شروع میشده و امروز هم با همان سنت ̜ تلی از بوته و خار و هیزم در بیرون شهر فراهم میکنند و درحالیکه موبدان لاله بدست اوستا زمزمه میکنند ̜بوته ها رو روشن کرده و مردمی که در آنجا جمع شده اند نماز آتش نیایش میخوانن و سپس دست همدیگه رو گرفته و بدور آتیش میچرخن و شادی میکنن .
هم اکنون هم این مراسم بوسیله ی انجمن زرتشتیان کرمان در برابر کعبه ی زرتشت ( نزدیک تخت جمشید ) و یا توسط سازمان فروهر در باغ ورجاوند تهران برگزار میشه و همه ی مردم ̜زن و مرد ̜مسلمان و زرتشتی و کلیمی و مسیحی در اونجا گرد هم میان و جشن با شکوهی رو برگزار میکنن .
فعلاً تا بعد ...
ســــــــــــــلام
حالتون چطوره ؟ سال نو با یکماه و اندی تاخیر مبارک! صدسال به این سالها . امیدوارم که همیشه تناتون سالم ، دلهاتون خندون ، لبهاتون پر از Honey و جیبهاتون پر از Money باشه !
آخیش ..... دلم واسه ی وبلاگم تنگ شده بود .حالا اگه خدا بخواد واسه تون از سفرم تعریف میکنم . اجالتاً فقط همینو بگم که واقعاً هیچ کجا ایران نمیشه . ما قدر مملکت خودمونو نمیدونیم و فکر میکنیم اونور آبها خبریه یا شاید اونجا دارن حلوا میدن و به ما نرسیده و باید زودتر عجله کنیم تا از قافله عقب نمونیم . اما به خدا راست میگن که آواز دوهل شنیدن از دور خوش است ... بگذریم . اینا باشه واسه ی بعد .
خب من قرار بود از مراسم و جشنهای ملی ایرانی براتون بنویسم . الان که دوباره در خدمتتون هستم ، واقعا انگیزم برای تحقیق در مراسم و آیینهای باستانی ایرانی خیلی بیشتر شده و از اینکه یه آریایی هستم و توی کشور چهار فصلی زندگی می کنم که خیلیها خوابشم تا بحال ندیدن به خودم می بالم و خدا رو از این بابت سپاسگذارم.
از نوروز شروع کردم . حالا این دفعه از جشن مهرگان مینویسم .
...............................................................
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر افزا ای نگار مهر چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی به ، به روز مهر و جشن مهرگان
دومین جشن بزرگ ملی – دینی ایرانیان مهرگان بود که در روز 10 مهر ، روزی که نام روز و ماه یکی بود ، جشن گرفته می شد و مانند نوروز از اهمیت ویژه ای برخورداره.
باید توضیح بدم که در تقویم زرتشتی ، هر روز از ماه ، یک اسم خاص داره و در هر ماه یکبار ، نام روز و ماه با هم یکی میشن که ایرانیان باستان ، اون روز رو جشن می گرفتن و به اونها جشنهای ماهانه میگفتن .
مهرگان چند روز پس از اعتدال پاییزی جشن گرفته میشه و جشن برداشت محصولات کشاورزیه . و همونطور که میدونید ، اعتدال پاییزی در اول مهر انجام میشه .
از نظر تاریخی ، در این روز نیروی داد و راستی به سرکردگی کاوه آهنگر بر ارتش دروغ و ستمگری آژی دهاک ( ضحاک ) پیروز شد و فریدون به شاهی رسید . مبارزه راستی و دروغ ، داد و ستم در ایران ریشه دینی داره و همه جشنهای ملی هم ، به گونه ای این مبارزه و پیروزی نهایی حق بر ناحق رو نشون میده .
ابوریحان بیرونی در کتاب ( آثارالباقیه ) می نویسه :
(( در روز مهرگان ، فرشتگان به یاری کاوه آهنگر شتافتند و فریدون به تخت شاهی نشست و ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد و مردمان را از گزند او برهانید . ))
از نظر دینی در فرهنگ ایرانی ، مهر یا میترا به معنای فروغ خورشید و مهر و دوستی است . همچنین مهر ، نگهبان پیمان و هشدار دهنده به پیمان شکنان است .
جشن مهرگان مثل نوروز از فروغمندترین نمودهای فرهنگ ایرانیه . گفته میشه که مهر ، یکی از خدایان پیش از زرتشت بوده که پس از زرتشت به فرشته ی آفریده ی اهورامزدا درآمده . البته این مساله در فلسفه اسلامی قابل توجیه نیست چون ناقض اصل علت و معلوله و به نظر من هم بهش ایراد وارده . چون یک شیء ، نمی تونه در آن واحد ، هم علت چیزی واقع بشه و هم معلول اون. بگذریم ...
روشنایی و مهر همیشه با روشنایی بی پایان خدا یکی بوده اند :
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
ما پرتو حقیم و هم اوییم و نه اوییم
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
به روایتی تاجگذاری اردشیر بابکان هم مقارن با جشن مهرگان بوده . بی شک ، پادشاهان هخامنشی ، اشکانی و ساسانی جشن مهرگان رو بزرگ میداشتن . بنی امیه با تعصب ضد ایرانی در روز مهرگان ، زرتشتیان رو مجبور می کردن تا هدایایی تقدیم کنن و جرجی زیدان مورخ معروف در کتاب تمدن اسلامی ، مقدار این هدایا رو پنج تا ده میلیون درهم ذکر کرده . ابومسلم خراسانی ، برمکیان و عباسیان هم در برپایی باشکوه جشن مهرگان پافشاری داشتن .
در روزگار ما به مناسبت آغاز سال تحصیلی و گشایش مدارس و دانشگاهها و آموزشگاهها در آغاز مهر ، جشن مهرگان یک جشن فرهنگی اعلام شده . همچنین میشه اونو بعنوان یک جشن ویژه کشاورزان هم در نظر گرفت . زرتشتیان ایران همیشه این جشن رو با شکوه ویژه ای برگزار کرده و می کنند .
خلاصه اینکه این جشن مهرگان هم چیز باحال و با صفاییه .
خب اینم از این . تا بعد ...
دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است . تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد و آشفته و عصبانی . نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد .
داد زد و بد بیراه گفت ، خدا سکوت کرد .
آسمان و زمین را بهم ریخت ، خدا سکوت کرد .
جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، خدا سکوت کرد .
به پر و پای فرشته و انسان پیچید ، خدا سکوت کرد .
کفر گفت و سجاده دور انداخت ، خدا سکوت کرد .
دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد ،
خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم ! اما یک روز دیگر هم رفت . تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی . تنها یک روز دیگر باقیست . بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن . لابلای هق هقش گفت : اما با یک روز ... با یک روز چکار می توان کرد ... ؟
خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید . و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت : حالا برو و زندگی کن . او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید . اما می ترسید راه برود . می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد . قدری ایستاد ... بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد ؟! بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم .
آنوقت شروع به دویدن کرد . زندگی را به سر و رویش پاشید . زندگی را نوشید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود ، می تواند بال بزند ، می تواند پا روی خورشید بگذارد . می تواند ...
او در آن یک روز ، آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را بدست نیاورد ، اما ...
اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید ، روی چمن خوابید ، کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که نمی شناختندش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد .
او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد ، لذت برد و سرشار شد و بخشید . عاشق شد و عبور کرد و تمام شد .
او همان یک روز زندگی کرد . اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند : امروز او درگذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود .
زندگی اسم نیست ، که در واقع زیستن است .
عشق نیست ، که عشق ورزیدن است
رابطه نیست ، که ربط یافتن است
آواز نیست ، که آواز خواندن است
رقص نیست ، که رقصیدن است
بیا لبخند بزنیم
بدون انتظار پاسخی از دنیا
و بدان که روزی آنقدر شرمنده می شود ،
که بجای پاسخ لبخند ، به تمام سازهایمان می رقصد .
باور کن ...
به قول اخوان ثالث : هی فلانی ! زندگی شاید همین باشد ...
راستی سلام !
من برگشتم ...