تمام ناتمام من با تو تمام میشود

زیباترین حرفت را بگو / چرا که ترانه ما / ترانه بیهودگی نیست / چرا که عشق ، حرفی بیهوده نیست ( احمد شاملو )

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

زیباترین حرفت را بگو / چرا که ترانه ما / ترانه بیهودگی نیست / چرا که عشق ، حرفی بیهوده نیست ( احمد شاملو )

نوروز در فرهنگ باستانی ما

سلام .

راستش قرار بود از زندگی جرج بوش بنویسم . اما اون باشه برای بعد . ایندفعه میخوام از نوروز بنویسم . در واقع میخوام از الان ، هوای وبلاگم رو بهاری کنم و به قول برو و بچس ، میخوام یه حالی به این صفحه داده باشم . از این به بعدم میخوام یه جور دیگه بنویسم . آخه میدونید ، من معتقدم وبلاگ جایی واسه ی طرح مشکلات و غمها و شادیها و اینا نیست . خصوصاً اگه بخوای مسائل شخصی خودتو مطرح کنی تا دیگران راجع بهش بهت نظر بدن و راه پیش پات بذارن . اما اگه یه چیزی بنویسی که فقط خواسته باشی یه تجربه یا یه خاطره یا یه برداشت از یه موضوع یا چه میدونم ، هر چی رو برای استفاده ی دیگران منتقل کنی ، خب این باز معقول تره . البته ابداً منظورم توهین به خرد جمعی نیست . هرآینه که تعقل و تفکر دسته جمعی یا به قولی ، مشورت ، خیلی هم خوبه و بهش توصیه هم شده . اما منظورم اینه که توی اینجا نتیجه ای نداره . آخه خدای نکرده مثلاً ما مهندس صنایع ایم . اساتید محترم اینو خوب تو مخمون کردن که باید کارهامون دارای کارایی و اثربخشی باشه ( اونایی که نمیدونن اینا یعنی چی ، تقصیر خودشونه که رفتن رشته های بیخودی خوندن . خب میومدین مهندسی صنایع میخوندین ! ) . در زمینه ی نگارش هم باید طوری عمل کنیم که نوشته هامون اگر کارا نیست ، لااقل اثربخش باشه و این به زبان ساده ، یعنی همون که نوشته هامون صنار بیارزه و یه ذره اطلاعات آدمو ببره بالاتر . حالا بگذریم که منم خودمو اصلاً از این قاعده مستثنی نمیدونم و بعضی وقتا یه چیزایی رو گفتم و نوشتم که اصلاً مناسبتی نداشته و برخلاف اصول و عقاید خودم هم بوده . اما میخوام از این به بعد ، با شروع سال جدید ، همونطوری که فکر میکنم عمل کنم . اینم خودش یه جور تحوله دیگه . مگه نه ؟!

اینقدر مطلب واسه ی آموختن و استفاده کردن تو این دنیا وجود داره . از فضا ، نجوم ، طبیعت ، سیاست ، ادیان ، تاریخ ، اقتصاد و ... چرا راجع به اونا صحبت نکنیم ؟

حالا از اونجاییکه من به تاریخ کهن خودمون خیلی علاقه دارم و دوست دارم بدونم که نیاکان ما کی بودن و چطور زندگی می کردن و چه باورهایی داشتن و اینا ، ترجیح میدم راجع به گذشته ی قوم آریایی صحبت کنم . بخصوص اینکه خودم هم یک ( کاوه ) هستم و خلاصه سهمی تو این تاریخ داشتیم مثلاً !! 

به قول سعدی :

کنونت که امکان گفتار هست    بگو ای برادر به لطف و خوشی

که فردا چو پیک اجل در رسد    به حکم ضرورت زبان درکشی

پس شروع میکنم :      

 

نوروز بدون شک ، زیباترین جشن میان جشنهای همه ی ادیان و اقوام و منطقی ترین مبداء برای آغاز ساله . اجازه بدین این جشن با شکوه رو از سه جنبه ی مختلف علمی ، ملی و دینی بررسی کنیم :

 

از دیدگاه علمی :

این روز مقارن با اعتدال بهاری ، یعنی زمانی است که خورشید روی مدار استوا قرار می گیره و مدت روز و شب ، با هم برابر میشن . روزی است که طبیعت از خواب زمستانی بیدار میشه و زندگی رو از نو آغاز میکنه . به گفته ی ابوریحان بیرونی :

((نوروز نخستین روز از فروردین ماه ، و پیشانی سال نو است . و ششم فروردین ماه ، نوروز بزرگ باشد . زیرا که خسروان بدان پنج روز ، حق های حشم ( خویشان و چاکران ) و گروهان بگذاردندی و حاجتها روا کردندی و آنگاه بدان روز ششم ، خلوت کردندی خاصّگان را و اعتقاد پارسیان اندر نوروز است که اول روزی است که ملک و زمانه آغازید گردیدن . ))

اینو باید توضیح بدم که روز ششم فروردین ماه ، زاد روز اشو زرتشت سپنتمان هستش که ابوریحان از اون با عنوان نوروز بزرگ یاد کرده .

 

از دیدگاه ملی و تاریخی :

جمشید ، شاه ایران ، در سازمان دادن به کشور و تربیت مردم کوشش فراوان کرد . او بود که مردمان را به چهار طبقه : آموزان ( آموزگاران ) ، نیساران ( لشگریان ) ، نسودیان ( کشاورزان ) و اهنو خویشان ( پیشه وران ) بخش کرد و در حقیقت ، نخستین کسی بود که نظریه ی تقسیم کار را عنوان نمود . او بود که کشاورزی و ساختن آلات و ابزار خانگی و جنگی را به مردم آموخت ، فلز استخراج کرد ، پزشکی و دارو و درمان را معرفی کرد و رفاه ، آسایش و امنیتی ایجاد نمود که مردم هرگز ندیده و نچشیده بودند . هرچند که بعدها بدلیل سرکشی و طغیان ، مغضوب خداوند گردید .

هنگامیکه جمشید شاه از کارهای سازندگی فارغ شد ، مردمان در آسایش و کشور در آبادانی و همه چیز فراوان بود . از اینرو به دیوان فرمان داد تا تختی زرین و جواهر نشان برای او بسازند و او را به هوا برند و این روز را آغاز سال نو خواندند . به گفته ی فردوسی :

چو این کارهای وی آمد به جای       زجـای مِــهی ، بــرتـر آورد پـای

به فرِّ کیانی  یکی تخت ساخت        چه مایه برو گوهر اندر نشاخت

که چون خواستی دیو برداشتی       ز هـامون به گردون بر افراشتی

چو خــورشید تابان ، میــان هوا        نشسته بر او ، شـاه فـرمـانروا

سر سال نو ، هـرمـز فـرودیــن          بر آسوده از رنج تن ، دل ز کین

چنین جشن فــرخ از آن روزگـار         بمانده از آن خـسروان ، یادگار 

 

خیام در نوروز نامه می نویسه :

((و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که خورشید را فرمان فرستاد که ثبات گیرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد ، آفتاب از سر حَمَل برفت و آسمان او را برگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن ، آغازی شد مر تاریخ جهان را . ))

 

البته بعد از پیدایش اسلام هم ، نسبتهای تاریخی دیگری به نوروز داده شد . اما در واقع ، این از نبوغ ایرانیان بود که برای پایداری جشنهای ملی ، به اونها رنگ مذهبی اسلامی و سامی دادند . از جمله ی این نسبتهای تاریخی :

علامه مجلسی به روایت از امام جعفر صادق میگه : در این روز بود که حضرت محمد (ص) در دشت غدیر خم برای حضرت علی (ع) از مردم بیعت گرفت و در همین روز بود که حضرت علی ، فاتح جنگ نهروان گردید و در همین روز ، امام زمان (عج) که فعلاً از دیده ها پنهان است ، ظهور می کند . 

باز از امام جعفر صادق (ع) و سلمان فارسی نقل است که : حضرت آدم (ع) در آغاز فروردین آفریده شده و آن روز فرخنده ای است برای طلب حاجات و برآورده شدن آرزوها و وصلت زناشویی و مسافرت .

 

از دیدگاه دینی :

البته باید توضیح بدم این قسمت ، مربوط به دیدگاه زرتشتیان نسبت به نوروز میشه . از دیدگاه دین زرتشتی ، مراسم جشن نوروز همیشه با خواندن جَشَن آغاز می شود و زرتشتیان پیش از دید و بازدید نوروزی ، به درمِهر ( عبادتگاه زرتشتیان . جایی مثل مسجد یا کلیسا ) و به پرستشگاههای خود می روند و خدا را ستایش می کنند .

شاهان هخامنشی در این روز در تالار آپادانا ، عموم را به حضور می پذیرفتند. نمایندگان کشورهای خارجی ، استادان و گروههای مختلف به پیشگاه شاه رسیده و هدیه می دادند و هدیه می گرفتند .

داریوش کبیر در نوروز هر سال به معبد بابل میرفت . شاهان ساسانی ، با شکوه فراوان نوروز را جشن میگرفتند . پادشاه با جامه ی ابریشمی در بارگاه می نشست و موبد موبدان با سینی بزرگی که در آن ، نان و سبزی ، شراب ، انگشتر ، شمشیر ، دوات و قلم و ... بود ، با اسب و باز به پیش شاه می رفت و شاد باشی به این عبارت میگفت :

شاها ، به جشن فروردین ، به ماه فروردین ، شادباش به تخت زرین ، انوشه خور به جام جمشید و آیین نیاکان . در همت بلند باش . نیکوکاری و داد و راستی نگاهدار . سرت سبز و اسبت کامکار و پیروز به جنگ ، تیغت روشن و کاری به دشمن ، بازت گیرا و خجسته به شکار ، سرایت آباد و زندگی بسیار باد .

 

بعد از چیرگی تازیان ، در زمان بعضی از خلفای عباسی ، جشن نوروز با شکوه برگزار می شد . مثلاً آمده است که عمر بن عبدالعزیز و معتضد ، با تقلید از سنت ساسانیان ، لباس زربفت می پوشیدند و روی تخت می نشستند و سپس یک نفر خوش صدا و خوش قدم وارد بارگاه می شد و شاد باش می گفت . در زمان دیلمیان و غزنویان و سلجوقیان هم جشن نوروز برگزار میشد .

از زمان ساسانیان رسم بود که 25 روز پیش از نوروز بر روی هفت ستون گلی ، غلات یا حبوبات می کاشتند و هر کدام محصولش خوب می شد ، باور داشتند که آن محصول در آن سال خوب می شود . خانه تکانی ، لباس نو پوشیدن ، دید و بازدید و تبادل هدایا از سنتهای عید نوروز است .

سفره ی هفت سین یا هفت شین ( که گویا درست تر است ) نیز که یکی از همین سنتهای عید نوروز است ، در واقع اشاره به هفت امشاسپندان است .

لازمه توضیح بدم که به شش فروزه ی بزرگ اهورامزدا ، بصورت گروهی ، نام امشاسپندان داده اند که به (دهشمندان بی مرگ) یا (فرشتگان برتر) تعبیر شده اند . هر یک از این شش فرشته ی اهورامزدا ، پشتیبان یکی از عناصر یا موجودات طبیعی و همچنین حامی یکی از ویژگیها و خصلتهای متعلق به آدمی هستند :   

 

-    وَهومن( بهمن ) : فرشته ی پاسدار گله حیوانات – نگاهدارنده ی سلامت اندیشه

-    اشا : فرشته ی پاسدار آتش – نگاهدارنده ی سلامت تن

-    خَشترا : فرشته ی پاسدار فلز – حافظ دارایی انسان و حامی جمادات

-    آرمیتی ( اسفند ) : فرشته ی پاسدار زمین – حامی و راهنمای احساسات و قلوب آدمیان و افزاینده ی آرامش و مهر در میان دلها

-    هَ اروتات ( خرداد ) : فرشته ی پاسدار آب – راهنمای وجدان انسان

-   اَمرتات ( اَمرداد ) :  فرشته ی پاسدار گیاهان – نگهبان بهترین زندگی و بی مرگی در انسان

 

امشاسپندان ، فرشتگانی دانا ، توانا و باشکوه هستند و اهورامزدا را در نگاهداری ، پیشرفت و تازه شدن آفرینش همراهی می کنند . گاهی در اوستا ، اهورامزدا و  شش فروزه با هم ، بعنوان هفت امشاسپندان ذکر شده اند که چیزی جز یکی بودن اهورامزدا با شش فروزه اش را نمی رساند . در تقویم زرتشتی ، نخستین هفت روز ماه ، به نام اهورامزدا و شش فروزه ی بنیادی ، نامگذاری شده اند .  

 

از جشنهای ملی ، سه جشن نوروز ، مهرگان و سده ، امروز هم با شکوه ویژه در سطح ملی برگزار میشه و هر کوشش اهریمنی که در طی سالها به منظور کنار گذاشتن این مراسم باستانی بکار رفته ، با شکست روبرو شده . امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش می کنه که :

ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند ! چراغانی نکنند ! لباس نو نپوشند ! حتی عزاداری کنند تا مجوس از بین برود !

اینو بگم که واژه ی مجوس در قرآن هم آمده و به زرتشتیان اطلاق می شده .

 

اما به کوری چشم بدخواهان فرهنگ و تمدن این کهن بوم و بر ، نه تنها این جشنها رو از یاد نخواهیم برد ، بلکه هر روز به شکوه و عظمتشون اضافه می کنیم . اگر یه مطالعه در احوال پیشینیان و اجداد خودمون بکنیم ، حتماً با نکات مثبت بسیار زیادی مواجه میشیم که مایه غرور و مباهات خواهند بود . شما توی هر قوم و ملتی نگاه کنید ، می بینید که با یه تعصب خاصی فرهنگ خوشون رو حفظ کردن و اونو سینه به سینه منتقل میکنن . مثل چینی ها ، ژاپنی ها ، مصریها و دیگران . به ما هم بعنوان یه آریایی و بعنوان ملتی که یک فرهنگ بسیار غنی و کهن رو در کارنامه ی خودش داره و میتونه ادعای طلایه داری تمدن رو هم داشته باشه ، واجبه تا با حفظ و انتقال این سنتهای زیبا و پرمعنی ، چراغ فرهنگ و تمدن آریایی رو تا ابد زنده نگه داریم .

 

ایشاالله در آینده ی نه چندان دور ، در مورد جشنهای مهرگان و سده و جشنهای ماهانه و سایر مراسم هم براتون می نویسم و البته خیلی خوشحال میشم من رو در این زمینه یاری کنید و شما هم اطلاعات با ارزشتون رو به اشتراک بگذارین .

                                      

        

 

باقی بقایت – جانم فدایت

تا بعد ... 

              

زندگی لورا بوش

سلام

توی مطلب قبلی از آقای بوش نوشتم . راستش من شخصا ایشون رو خیلی دوستش دارم . به قول یکی از رفقامون ( حالا نمیگم به قول علی غیاث ! ) ، بوش یه جورایی Big Brother ماست . هر کسی هم خوشش نمیاد خب نیاد . ولی واقعیت همینه که گفتم . اونم مثل هر انسان دیگه ای  اشتباه می کنه و خلاصه اینکه جایز الخطاست . اما این دلیل نمیشه بخاطر بعضی کارهاش ، خدماتش رو هم ببریم زیر سئوال . اگه کاری نکرده بود که دوباره نمیشد پرزیدنت . نه ؟

آدم منصف و اونی که ادعا میکنه بیطرفه و همه رو با یک چشم ( البته بطور استعاری !) نگاه میکنه ، باید هم از بدیهای یه نفر بگه و هم از خوبیهاش . نه اینکه یه طرفه بره قاضی . خب اینجوری معلومه که راضی برمیگرده دیگه .  

اصلاً یه مشکل بزرگ من سر کلاسهای تاریخ ، همین بود که اصولاً کتابهای تاریخ رو فقط از دریچه ی دید یک نفر و حسب علائق یک عده ی خاص می نویسن . در واقع تاریخ رو نمی نویسن . بلکه اونجوری که دلشون میخواد ، اونو می سازنش .

مثلا اگه رضا شاه برخلاف میل مردم ، کشف حجاب میکرد ، خب آخه بابا بی انصافها ! لااقل کلنگ دو تا بنای مهم هم زده یا نه ؟ یعنی 25 سال فقط ظلم کرده ؟!!

پس دانشگاه تهران رو کی احداث کرد ؟

تونل کندوان رو کی درست کرد ؟

شاید پل ورسک از ابتدای خلقت ، همینجوری فرتی اونجا سبز شده باشه ! نه ؟

کی شناسنامه و ثبت احوال رو آورد تو ایران تا دیگه یه نفر رو با یه کامیون لقب صدا نکنن ؟ ( حاج میرزا ابوالقاسم فلان ابن بهمان )  

کی بود کت و شلوار پوشیدن رو یاد مردم داد ؟

کی بود که با مالیات قند و شکر ، راه آهن سراسری ساخت ؟

دِ آخه لامصب کی اینا رو انجام داد ؟ ( با شما نیستما ! چپ چپ نگام نکنید . با اون نویسنده ی کتابهای تاریخ دوره ی دبیرستانم . )

به همین خاطر ، درس تاریخ رو فقط واسه ی شب امتحان حفظ میکردم ولی با محتواش اصلا کاری نداشتم . چون میدونستم یا جعلیه یا کل واقعیت نیست .

مثلا یه دلیل مسخره آورده بودن واسه ی تاسیس دانشگاه تهران . میگفتن رضا شاه اونو درست کرد تا اجانب و بخصوص انگلیسیها بیان اونجا درس بخونن !!!

آخه آدم عاقل شاخ در نمیاره ؟ یکی نیست به اون نویسنده بگه آخه یارو ! مگه دانشگاه توی انگلیس قحطی اومده بود که انگلیسیها باید اینهمه راه می کوبیدن میومدن ایران ؟

اما صد افسوس . صد افسوس که خیلی ها سرشون رو مثل کبک کردن زیر برف و نمیخوان واقعیتها رو ببینن . خودشون که نمیخوان ببینن ، هیچ ، نمیذارن دیگران هم حقایق رو درک کنن . اینها هستن که مملکت ما رو به قهقرا بردن دیگه .

یاد یه جوک افتادم . یه روز یه معلم جغرافی به شاگردش میگه :

- پسرم بگو مساحت ایران چقدره ؟

- یک میلیون و سیصد و شصت و هفت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مکعب !

- آفرین عزیزم . عددت درسته . اما واحد مساحت ( کیلومتر مربع ) است . تو چرا گفتی ( کیلومتر مکعب ) ؟

- آقا اجازه ! آخه بابامون میگه از وقتی این آخوندا اومدن ، اندازه ی یک متر .... تو این مملکت !!

 

ببخشید . خیلی داغ کردم ! آمپر چسبوندم ! برم آب یخ بخورم برگردم !

( بعد از چند دقیقه ...)

آره . داشتم میگفتم دفعه ی پیش از نقاط ضعف بوش نوشتم . حالا ایندفعه میخوام بیوگرافی خودش و خانمش رو بنویسم . البته چون نمیخوام مطلبم خیلی طولانی بشه ، اول از خانمش شروع می کنم و دفعه بعدی از خودش می نویسم . البته سعی می کنم مختصر و مفید بنویسم .

 

                                 

 

اول از زندگی سیاسی – اجتماعی ایشون می نویسم :

لورا بوش بطور فعالانه ای در امور ملی و میهنی کشورش نقش دارد  و خاصه به امور تربیتی و آموزشی ، سلامت و حقوق بشر تاکید دارد . در مارس 2005 یک سفر مهم به افغانستان داشت که طی آن مستقیماً شاهد پیشرفت سطح فکری مردم افغان و بویژه دختران افغانی ، پس از رهایی از چنگال رژیم طالبان قرار گرفت .

وی همچنین در جمع اعضای نهادهای عمومی و خصوصی مرتبط با آموزش و ترویج بهداشت و سلامت عمومی از جمله آژانس بین المللی توسعه ( USAID ) ، پروژه ی امید و غیره ، سخنرانی می نماید . او همچنین حامی و پشتیبان سرسخت ساخت بیمارستان ملی کودکان در عراق می باشد .

لورا به مدت ده سال ، سفیر افتخاری یونسکو در امور سواد آموزی نیز می باشد و تا کنون ، اهتمام زیادی به امور زنان و دختران ورزیده است . وی همچنین در امور برپایی نمایشگاه بین المللی کتاب در واشنگتن حضور فعال دارد .

لورا به افتخار مادرش که از سرطان سینه نجات یافته است ، از کلیه ی فعالیتهای آموزشی و تحقیقاتی در زمینه ی سرطان سینه و بیماریهای قلبی حمایت ویژه ای میکند . او عضو انستیتوی بین المللی قلب ، ریه و خون نیز می باشد . بیماریهای قلبی ، از جمله عوامل اصلی مرگ و میر در میان زنان امریکاست . از اینرو ، وی شخصاً در زمینه ی آموزش خطرات و بیماریهای خاص زنان و دختران فعالیت مستمر دارد .

 

حالا یه کم از زندگی شخصیش بدونید :

لورا ولچ ( Welch Laura ) متولد 4 نوامبر 1946 ، اهل میدلند از توابع ایالت تگزاس امریکاست . پدرش هارولد ( Harold ) و مادرش جنا ( Jenna ) ولچ نام دارند . لورا به تشویق یکی از معلمانش در سال 1968 ، موفق به اخذ لیسانس امور تربیتی از دانشگاه Southern Methodist امریکا گردید . او در مدارس عمومی شهرهای دالاس و هوستون به تدریس پرداخت . در سال 1973 موفق به اخذ فوق لیسانس امور کتابداری از دانشگاه تگزاس گردید و بعنوان کتابدار در یک مدرسه ی عمومی مشغول بکار شد . در سال 1977 او با جرج واکر بوش (  George Walker Bush) آشنا شد و در همان سال با وی ازدواج نمود .

 

             

 

ثمره ی این ازدواج ، دو دختر دوقلو به نامهای باربارا (Barbara  ) و جنا (Jenna  ) هستند که نام هر دوی آنها ، از نام مادربزرگهایشان برگرفته شده است .

زندگی جرج و لورا ، خیلی به زندگی سنتی ایرانیها شباهت داره . احترام به بزرگترها و توجه ویژه به امور دینی و مذهبی ، ارکان زندگی این زوج رو تشکیل داده ، بطوریکه انجام واجبات دینی و پرداختن به امور مذهبی در خانواده ی بوش ، حتی از نون شب هم واجب تره . توجه ویژه ای که جرج و بویژه لورا در نوع پوشش و رفتار و گفتار دختراشون به خرج میدن هم در نوع خودش خیلی جالبه . این قضیه در مورد جرج و لورا هم صادقه .

همین دید دینی بود که باعث شد تا با وجود فشارهای زیادی که از همه طرف به بوش وارد میشد تا قانون همجنس بازی ( Homosexuality ) و ( Gay Marriage ) رو در آمریکا آزاد اعلام کنه ، اما او بشدت مقاومت کرد و نگذاشت تا این قانون تصویب بشه .

آثار این دین گرایی رو می تونید در سخنرانیهای پرزیدنت بوش هم ملاحظه کنید . ایشون در انتهای کلیه ی سخنرانی ها میگن : ( May God … ) که در ترجمه ، دقیقاً میشه ی از واژه ی ( ان شاء الله ) استفاده کرد . 

خانه داری لورا هم مثل امور سیاسی – اجتماعی که انجام میده ، بی نظیره . اینو از قول خود جرج بوش میگم . البته باید این احتمال رو هم در نظر بگیریم که شاید جرج هم مثل بعضی مردهای ایرانی ، عضو فعال انجمن زن ذلیلان باشه ! اما به هر حال ، از دستپخت و سلیقه ی همسرش بسیار تعریف و تمجید کرده .

 

 

          

عکس بالا هم ، یه عکس خانوادگی دسته جمعیه که لورا رو در کنار خانواده ی همسرش ( مادر شوهر و پدر شوهر ) نشون میده .

خب فعلاً تا اینجا رو داشته باشید . تا بعد ...

رئیس جمهور صلح !!

20 مارس 2003

آغاز جنگ امریکا علیه عراق:

 

پرزیدنت بوش با ظاهر شدن بر صحنه ی تلویزیون ، طی یک سخنرانی که قسمتهایی از اون رو نوشته ام ، رسماً آغاز حمله ی نظامی به عراق رو اعلام کرد :

 

 

 

To all of the men and women of the United States armed forces now in the Middle East , the peace of a troubled world and the hopes of an oppressed people now depend on you .

به تمامی زنان و مردان نیروهای مسلح ارتش امریکا که هم اکنون در منطقه ی خاورمیانه به سر می برند : برقراری صلح در آن منطقه ی آشوب زده و امید آن مردم ستمدیده ، اکنون وابسته به شماست .  

 

The enemies you confront will come to know your skill and bravery . The people you librate will witness the honorable and decent spirit of the American military .

دشمنانی که شما با آنها روبرو خواهید شد ، شجاعت و مهارت شما را خواهند دید . مردمانی که شما نجاتشان می دهید ، رفتار شایسته و برخورد مناسب نظامیان امریکایی را شهادت خواهند داد .

 

We come to Iraq with respect for its citizens , for their great civilization and for the religious faiths they practice . We have no ambition in Iraq , except to remove a threat and restore control of that country to its own people .

ما به عراق می آییم . با احترام به شهروندانش ، به تمدن بزرگشان و عقاید مذهبی آنان . ما بدنبال جاه طلبی در عراق نیستیم . قصد ما ، تنها از میان برداشتن تهدید و بازگرداندن کنترل اوضاع آن کشور به دست مردمانش می باشد .

 

Our nation enters this conflict reluctantly , yet our purpose is sure . The people of the United States and our friends and allies will not live at the mercy of an outlaw regime that threats the peace with weapons of mass murder .

ملت ما ، بر خلاف میلش وارد این مساله شده است . اما هدف ما قطعی است . مردم ایالات متحده و دوستان و متحدان ما در سایه ی رژیم خودکامه ای که صلح را با سلاحهای کشتار جمعی تهدید می کند ، زندگی نخواهند کرد .

 

May God bless our country and all who defend her.

ان شاءالله خداوند ، کشورمان ( امریکا ) و تمامی کسانی را که از آن دفاع می کنند ، سلامت نگاه دارد .

...............................................

در آستانه ی سومین سال حمله ی نظامی به عراق هستیم و همگی میدانیم که :

هیچ کشتاری از غیر نظامیان انجام نشده !

خون هیچ بی گناهی ریخته نشده !

زندانی به نام ابو غریب وجود نداشته و نداره و نخواهد داشت!

عراق کاملاً آرام و آزاد شده و هیچ گونه نا امنی در آن وجود نداره !

صدام محاکمه و به مرگ محکوم شده !

کلیه ی نیروهای ائتلافی ، منطقه را ترک کرده و رفته اند سر خانه و کاشانه شون !

بمب گذاری در حرم امام هادی و امام حسن عسگری هم که شوخیه !

 

 

پس این همه داد و بیداد دیگه واسه ی چیه ؟ ساکت باشین دیگه ! مسلمونهای تروریست بی ادب ! محورهای شرارت !

می خواین اورانیوم غنی کنین که چی بشه ؟!

هان ! من که میدونم . می خواین باهاش کارای بد بد بکنین !

اگه شلوغ کنید ، پرونده تون رو میدم شورای امنیت ها !

اگه یه روزی روزگاری هم خواستین دولت ایران رو فتیله پیچ کنین ، حتماً بهم خبر بدین . من پایه ام واسه ی اینجور کارها !

من می میرم واسه ی برقراری صلح و امنیت در جهان !

باید توی نقشه بگردم ببینم کشوری مونده که حقوق بشرش رو کف دستشون نذاشته باشم ؟!

 

بابا تو دیگه کی هستی ؟  دست شیطونو بستی .

آفرین کابوی ... هی بیب هورا ...

به افتخار اینهمه کارنامه ی درخشان آقای پرزیدنت ، کف رو برو تو کارش !