تمام ناتمام من با تو تمام میشود

زیباترین حرفت را بگو / چرا که ترانه ما / ترانه بیهودگی نیست / چرا که عشق ، حرفی بیهوده نیست ( احمد شاملو )

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

زیباترین حرفت را بگو / چرا که ترانه ما / ترانه بیهودگی نیست / چرا که عشق ، حرفی بیهوده نیست ( احمد شاملو )

بارون

بازم سلام

قبل از اینکه بخوام برم سر اصل مطلب ، باید توضیح بدم که من از همون روز اولی که می خواستم وبلاگم رو شروع کنم ، فقط می خواستم بنویسم . بنویسم تا خودمو از نگفته هام خالی کنم و افکارم رو بیارم روی کاغذ . کاری که تا حالا به هر دلیلی نکرده بودم ( شاید مهمترینش کمبود حال بوده ! ولی انصافاً دلایل دیگه ای هم داشتم ) ولی الان با نوشتن ، احساس می کنم سبک میشم . نوشتن بهم حس خوبی میده . احساسی که هیچوقت با فکر کردن ، بهش نرسیده بودم. یه زمانی نوشتن اونچه که توی ذهنم میچرخید ، برام خیلی سخت بود . اما الانه برعکس شده . با نوشتن بهتر میتونم کنار بیام تا فکر کردن و همین برام کافیه. به نظر من ، نوشتن مثل نقاشی کردن می مونه .

کاغذ ، همون بوم نقاشیه  .

خودکار ، همون قلم موست .

کلمات و واژه ها ، همون رنگهای نقاشی هستن .

نویسنده هم ، همون نقاشه . نقاش کلمات و جملات .

همونطوری که خیلی از رنگهای موجود توی طبیعت رو نمیشه اسیر بوم نقاشی کرد و با ترکیب رنگهای اصلی و فرعی و ... نمیشه اون رنگ طبیعی رو همونجوری که هست از آب درآورد ، خیلی از گفتنی ها هم هست که واقعاً نمیشه اونا رو توی قفس کلمات محبوس کرد . نمیشه اونا رو اونجوری که توی ذهن میچرخه بیان کرد . حالا دیگه هر چی مهارت نقاش بیشتر باشه ، خب مسلماً نقاشی های بهتری میتونه به تصویر بکشه و بهتر میتونه منظورش رو به مخاطبش بیان کنه . که این کار هم ، هنر میخواد و از دست هر کسی بر نمیاد . خلاصه اینکه میخوام بگم ، هدفم از نوشتن ، نقاشی کردن تصورات و برداشتهای شخصی خودم از دنیای دور و برم بوده . شما خودتون ، کم و کاستی های کارهام رو به بزرگی خودتون ببخشید .

بگذریم . خب بریم سر اصل مطلب ...

 

بارون ...

واژه ی آشنایی که همه از کودکی می شناسیمش و باهاش خاطره ها داریم :

آب ، بابا ، باران .

آن مرد آمد .

آن مرد در باران آمد ...

 

باز باران با ترانه

با گوهرهای فراوان

میخورد بر بام خانه

یادم آید روز باران

گردش یک روز دیرین

خوب و شیرین

توی جنگلهای گیلان ...

 

یادمه وقتی 8 – 7 ساله بودم ، مارتیک یه آهنگ لایت خونده بود که خیلی دلنشین بود :

بتاب آفتاب ، بتـــاب ،

روشن بکن ، آسمونو

ببـــــار بارون ، ببـــار ،

سیراب بکن ، زمـینـو ...

 

یا این آهنگ سیاوش قمیشی که واقعاً محشره :

بارونو دوست دارم هنوز

چون تو رو یادم میاره

حس میکنم پیش منی

وقتی که بارون میباره ...

 

 

بارون ، یکی از نعمتهای بیشمار خداست . بارون مظهر عشق و مهربونیه . بارون با خودش یه عالمه حرف گفتنی داره . خیلی چیزا میشه ازش یاد گرفت . مثلاً چیا ؟ خب میگم  :

_بارون فقط رو سر آدمهای بخصوصی نمیریزه . خودشو با تمام وجود ، به همه ی آدمها _ خوب و بد ، زشت و زیبا ، کوچیک و بزرگ ، پیر و جوان ، زن و مرد _ تقدیم میکنه و برای باریدن ، واسه هیچ کس تبعیض قائل نمیشه . اصلاً چرا اینو میگم . بارون رو سر همه ی موجودات میریزه ، نه فقط آدمها .

_بارون وقتی روی گلها و درختها و جنگلها و زمینها و پشت سدها و ... میباره و اونا رو سیراب و حاصلخیز میکنه ، چه توقعی ازشون داره ؟ هیچی .

_بارون بابت باریدن خودش ، سر هیچکس منت نمیذاره .

_بارون میاد و میره . کار بزرگی انجام میده . زمین و موجوداتش رو زنده و سیراب میکنه . اما بی سرو صدا . بی هیچ ادعایی . بی هیچ هیاهویی.

_میباره . بدون هیچ منتی ، بدون هیچ محنتی ، بدون هیچ تبعیضی ، بدون هیچ توقعی . میباره و محو میشه . بدون اینکه جای کسی رو تنگ بکنه یا اینکه ادعایی داشته باشه . اما ما آدمها چی ؟

فکر میکنم واسه همین خصوصیاته که آدمها با بارش بارون ، یه انس و الفت خاصی دارن و باهاش حال میکنن. من کسی رو سراغ ندارم که از بارون بدش بیاد . فکر میکنم چون باریدن ، یکی از صفات آدمه که خدا در فطرت انسانها گذاشته و با بارش بارون ، این صفت در آدم متجلی میشه . نه فقط آدمها ، که حیوانات و جمادات و نباتات هم اینو توی فطرت خودشون دارن . چیزی هم که ریشه در فطرت داشته باشه ، خب طبعاً مطلوبه دیگه. واسه همینه که بارون واسه همه ی موجودات ، الهام بخش و زیباست .

آره . آدم هم میتونه بباره . می تونه با بارش خودش ، مثل بارون ، محبوب و دوست داشتنی بشه .

بارش عشق ، بارش مهر و محبت ، بارش صداقت ، بارش صفا و صمیمیت ، بارش علم و معلومات و ...

رسالت بارون ، باریدنه . باید بباره . باید سیراب کنه . باید زنده کنه . باید طراوت بده . چکاری جز این داره ؟ وظیفه اش بارشه . اختیاری هم از خودش نداره که مثلا بگه :من امروز حال نمی کنم ببارم ! من فلانجا نمی بارم و چنین و چنان ...

اما ما آدمها ، چون اختیارمون دست خودمونه ، واسه بارش خودمون محدودیت درست میکنم . بعضیها با خساست خودشون توی نباریدن اینهمه صفات خوب ، دلهاشونو تبدیل میکنن به یه بیابون برهوت . بیابونی که محصولاتش ، خار و خاشاکی مثل : حرص ، طمع ، کینه ، نفرت ، دروغ ، غیبت ، بهتان ، حسد ، ریا و ... هست .

کانون بارش بارون ، ابرها هستن و کانون بارش آدمها هم ، دلهاشونه . ابرهای تیره ، با بارش بارون ، خودشونو از هر چی توشون هست خالی میکنن و آماده میشن برای جذب مجدد . ما آدمها هم اگه بباریم ، دلمون رو از هر چی درونمون مونده و ممکنه تبدیل به یه غده ی خطرناک بشه خالی کردیم و دوباره جا داریم برای جذب چیزای جدید و خوب .

یادش بخیر . دانشکده یه استادی داشتیم ( مهندس پاک گوهر ) که خوشبختانه الان شدن مدیر گروه و هنوز باهاشون تماس دارم .  فوق العاده انسان حساس و جالبی بود . به بارون علاقه ی خاصی داشت . یادمه بعد از ورود خودش ، هیچکس رو به هیچ وجه سر کلاسش راه نمیداد . اما توی روزهای بارونی ، درب کلاسش باز بود و تردد آزاد بود ! توی روزهای بارونی خیلی خوش اخلاق تر از بقیه روزها بود . خودش میگفت : ( پاک گوهر در باران مهربان میشود ! ) .

یه روز سر کلاس ، وقتی بارون شروع کرد به باریدن ، دیدیم چند لحظه مکث کرد و هی بارون رو نگاه میکرد . با وجود اینکه به آخر ترم چیزی باقی نمونده بود و یه عالمه مطلب برای درس دادن مونده بود ، یکدفعه موضوع کلاس رو عوض کرد و رفت توی عشق و عرفان و ... بعدش هم رفت بیرون و 5 دقیقه دیگه ، با وضو اومد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن . شاید اونموقع به این حرکاتش خندیده باشیم ولی الان می فهمم چی توی ذهنش بوده و چه برداشت لطیف و ظریفی از بارون داشته .

آره . بارون اینقدر قشنگ و مقدسه که حتی به احترامش میشه وضو گرفت . چرا که نه ؟ اصلاً کی گفته نمیشه با بارون غسل کرد ؟ کی میگه نمیشه به اسمش قسم خورد :

قسم به همون بارونی که نعمت خداست ...

قسم به همون بارونی که همدم دل عاشقاست ...

قسم به پاکی دل قطرات بارون ...

خلاصه اینکه هر چقدر هم راجع به زیبایی های بارون بنویسم ، بازم حق مطلب رو ادا نکردم . دیگه مداد رنگی های نقاشی ام دارن توی توصیف بارون کم میارن . پس به همین اکتفا میکنم .  

ببار بارون ، ببار ، سیراب بکن ، زمینو ...

دلهاتون به لطافت بارون بهاری ...

روحتون به پاکی بارون پاییزی ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد