کلبه ی مهر اگر پابرجاست ،
همه از دست ملامت کش توست
خنده ی یاس ز سرما مرده است
همتت رخوت سرما را شست
نگهت ریشه در اعماق درختان دارد
بالهایت ، مثل یک قاصدک رنگارنگ
کز میان شب خاکستری و آه تهی می آید
از دیاری که در آن مردم مرد
از سر صبح سحر تا شب سرد
ساقه ی لطف و صفا میکارند
خبر از آمدن موسم گرما دارد
ای پرستو ...
فصل پائیزی و تو
سردت نیست ...
عجب از همت بی رشک تو باد
اینک ای سوز ستمگر بنگر
که درختان به خود مرده ی باغ
فصل پائیز ، پرستو دارند ...
قدردانی چه کند آنکه خجل از نگه است ...
غصه هایت همه باد
دیده هایت همه پاک
آشیانت همه گرم
کوله بارت ز تسلی پر باد
و شکوفا شدن یک لبخند
که سزاوارترین پاداش است ...
و اینک ...
بوسه ی گرم مرا بر دستان پر مهرت پذیرا باش
خستگی را به دعایی از دل بران
و چشمانت را بار دیگر بر هم بگذار ...
بگذار تا این بار ،
من گوینده ی لالایی خواب شیرین تو باشم
ای نازنینم
ای بهترینم
پدرم . . .
تولدت مبارک
سلام داشتن این طبع لطیف را به شما تبریک می گویم
امیدوارم که همیشه از دعای خیر پدر مادرتان بهرهمند باشی
اگر قابل دونستی سری به وبلاگم بزن و نظرتو بگو
سلام دوست عزیز
چقدر قشنگ احساستون رو بیان کردید!
موفق باشید